صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

کاش...!!!

وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا………
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد…

نظرات 2 + ارسال نظر
asman 1391/09/07 ساعت 03:01 ب.ظ http://montazer65.blogsky.com

سلام دوست عزیز
قشنگ بود
شاد و موفق باشی

سلام
خوشحال میشم باز هم بهم سر بزنی...

سلام
وبلاگت قشنگه با افتخار لینک شدی

مرسی..شما لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد